-
قسمت سوم....داستان کوچه
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 11:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 بعضی وقتها آرزو می کنم ،ای کاش زمان از حرکت باز می ایستاد .ای کاش ساعتها دیگر حرکتی نو را تجربه نمی کردند.ای کاش آینه گذشته را دوباره از گرد وغبار می زدودم وزمانی دیگر را بوجود می آوردم .ولی افسوس آنچه که هیچگاه عملی نمی گردد خواسته های انسان است...
-
قسمت دوم ....داستان کوچه
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 10:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در این شب که سیاه ترین شب عالم است بر تاریکی خویش می اندیشم. روزی هزار باردر تاریکی غرق می شوم وتنها چند ثانیه از آن خلاص می شوم .کوچه مصداق همه تاریک وروشن ذهن من است واسیری که خواسته یا نا خواسته درگیر آن می شود ،گاهی پیدا وگاهی گم .در تمام...
-
داستانی دیگر .... قسمت اول
شنبه 17 تیرماه سال 1391 10:29
داستان دیگری را برایتان انتخاب کردم که این هفته قسمت اول آن را برایتان می گذارم Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 کوچه.. یکی می گفت دیوانه ام ،دیوانه .ولی کو عاقلی که بفهمد او چه می گوید. بنده حقیری روزی از گذرگاهی سبز به آرامی وبا یاس وناامیدی در حالی که سر به زیر افکنده بود...
-
همین حالا
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 09:22
نگاهی ، کلامی ، سکوتی ، لحظه ای ، جمله ای زندگی تغییر می دهد باور کنید حتی اگر بر این باور باوری نداشته باشید از دورن خود نمی توان غفلت کرد و آن جمله که زندگی تغییر داد این بود ( چهان و هر چه در آن است، یکسره وهم است )
-
داستان کوتاه.....
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 11:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 نامه ای بردشنه سرگردان در میان پارک به دنبال نیمکتی می گشتم ، تا لحظه ای آرامش را به درون نا آرامم هدیه دهم .شاید با نشستن بر روی نیمکت بتوانم کمی به خود مسلط شوم واز این همه افکار پریشان که چون نوار بر ذهنم می گذرد رهایی یابم .. ولی به هر سو که...
-
آغازی برای نوشتن
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 10:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر من نتوانم بر خاطر خویش اندیشه وار می نگرم گذری از تلخی به شیرینی از سیاهی به روز از دیروز به امروز از فردایی که در همین امروزسر بر خاک می ساید و از...
-
نکته ای از ذهنم پریده شاید....
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 11:15
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA بر کناره رودی پر آب، دیروزی زیبا را پشت سر گذاشتم تنها و سالهاست که از آن روز گذشته و اما امروز بر کنار همان رود اما بی آب آینده را می نگرم بر خشکی و بیابان پیش رو.... از درخت پیر باید آموخت که می توان خشکید و پابرجا ماند روزهای امروز مثل همان دیروزی های قبل است کسی تغییری...
-
خود را می بینم.....
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 10:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA گاهی بی عشق پرواز آسان تر است بر این می اندیشم که شبها در کنار خویشتن چیزی برای گفتن ندارم و اندوهناکم که فردا را چگونه از نو آغاز کنم و خطر بزرگ آدمی همین است که برای (خود چیزی نداشته باشد)
-
بریزیم دور....موافقی؟
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 11:54
عشق را اگر باور می کردیم که دیگر زندگی تمام شده بود و تنها ما بودیم و دنیایی تکراری با عشق های باور شده و انسانهای غرق در عشق های عمیق... دنیا بزرگ شده است نه بواسطه تکثیر موجوداتش ، به خاطر راه رفتن های بدون ایستادن موجوداتش که خاکش را گسترش داده اند تا برسند به کجایی که نمی دانند... آدمی همان موجود افسانه ای است که...
-
همینم و همانم
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 10:36
خونابه ای ز وجودم فوران می کند که دهان تشنگان خونم را گلگون کرده و راه نجات من همین است .. از خویشتن بگذرم و در خون خویش غلتیدن.. هنگامه آتش است و خون و مرگ و هیچ بر هیچ سپردن و از خود دست شستن و مردن و بس.. کسی تیر بر آشیل من نشاند که دیروز باورم بود و امروز هم همین طور هر چند که من از باورش رخت بربسته باشم . من همان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 11:33
به دنبال فراق بال نمی گردم .. ب ه دنبال راهی برای فرار نمی گردم .. به دنبال واژه ای برای تکرار نمی گردم.. ب ه دنبال آغوشی باز نمی گردم ... به دنبال بو سه ای بر باد نمی گردم.. .ب ه دنبال تلاقی یک نگاه نمی گردم . .. به دنبال( خود) میگردم و بس، پیدایم کنید
-
فریاد نخستین
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 11:20
گاهی بدون عشق پرواز آسان تر است .. هز اران بار پرواز را به خاطر بسپار ولی بیاد آر در کدامینش توانستی به بلندترین افق ها دست یابی .. اکنون عشق را باید رها کرد یا خویشتن را بی پروا کرد.. من هنوز در این نکته ها غوطه ورم که از خویش باید بارویی ساخت تا توانی دوباره یابم .. من مانده ام در این همه بی خودی خویش و هنوز درگیرم...